×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

bеst girl

rajebe hame chi hast

لياقت عشق

� لياقت عشق روزی شیوانا پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد� شاگرد لب به سخن گشود و از بیوفایی یار صحبت کرد و اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است ! شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خودحفظ کرده بود و بارفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می کند باید برای همیشه باعشقش خداحافظی کند. شیوانا با تبسم گفت : اما عشق تو به دخترک چه ربطی به دخترک دارد!؟ شاگرد با حیرت گفت: ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود!؟ شیوانا با لبخند گفت: چه کسی چنین گفته است؟! تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است. این ربطی به دخترک ندارد. هرکس دیگر هم جای دختر بود تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی. بگذار دخترک برود! این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست. مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی . معشوق فرقی نمی کند چه کسی باشد! دخترک اگررفت با رفتنش پیغام داد که لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا کند! �به همین سادگی
سه شنبه 4 اردیبهشت 1391 - 2:28:35 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://1001.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 29 مهر 1390   9:36:25 PM

ok

http://www.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 23 مهر 1390   12:17:03 PM

چی میگی باکی کارداری به کجا چنین شتابان توهنوز جوونی

http://tanha1369.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 21 مهر 1390   2:47:19 PM

زيبا بود ممنون ميشم به وبلاگ من سر بزنيد

http://www.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 20 مهر 1390   7:09:31 PM

مردی مشغول تمیز کردن ماشین نوی خودش بود. ناگهان پسر 4 ساله اش سنگی برداشت و با آن چند خط روی بدنه ماشینش کشید . مرد با عصبانیت دست پسرش را گرفت و چندین بار به آن ضربه زد . او بدون اینکه متوجه باشد ؛ با آچار فرانسه ای که در دستش داشت اینکار را انجام میداد

در بیمارستان پسرک به دلیل شکستگی های متعدد ؛ انگشتانش را از دست داد!!! وقتی پسرک پدرش را دید

با نگاهی دردناک پرسید : بابا !!! کی انگشتانم دوباره رشد میکند؟؟؟ مرد بسیار غمگین شد و هیچ سخنی بر زبان نیاورد

او به سمت ماشینش برگشت و از روی عصبانیت چندین بار با لگد به آن ضربه زد. در حالی که از کرده خود بسیار ناراحت و پشیمان بود ؛ به خط هایی که پسرک کشیده بود نگاه کرد. پسرک نوشته بود : دوستت دارم بابایی

http://www.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 20 مهر 1390   7:04:17 PM

aji kheyli doset daram

delem gerefte bod badtar shod

az khodabarat behtarina ro arezo mikonam

خدایا کمکم کن که آنچه تو زود میخواهی من دیر نخواهم و آنچه تو دیر میخواهی من زود نخواهم

http://hamishegi.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 20 مهر 1390   5:01:40 PM

MER30000000000000000000000 Eshgham 

http://mry_hbp.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 20 مهر 1390   4:25:13 PM

 

http://mayyah.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 20 مهر 1390   3:03:53 PM

very Goood

http://bebeka.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 20 مهر 1390   1:01:25 AM

وبلاگ جالب بود...ولی درست تو قبر کسی نیست که برایش گریه کنی ما همه مرده های متحرک هستیم

آمار وبلاگ

11479 بازدید

1 بازدید امروز

5 بازدید دیروز

34 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements